نغمه




رساتر از بغض یک ماهی

در تنگ شفاف آب،

برآمدی یک روز

چون صدای گرم تپش

از قلب سرخ وجود

و نواختی با هر گام 

نبض راه را

تا سرود زمین شدی.


بر تو تاختند با ساز فریب

و دست جنایت.

تو اما صبورانه

گسستی واژه به واژه

کاخ بلند دروغ را

تا به اوج هراسشان،

و بوسه زدی بر طناب دار

تا به رقص عشقت بیاویزد.


آنها هنوز

بر طبل تحلیل می‌کوبند

در هراس از این آواز

که می‌جوشد از خون جهان،

و می‌دهد پناه در صافی فدا

به راز آبی آسمان.


هر نغمه اینک

طنین خروش توست.


فرهنگ پویا




ارسال یک نظر

0 نظرات