اصل علیت و اراده آزاد

 





مقدمه
گفته می‌شود که آزادی اراده یا اختیار (free will) با اصل علیت (causality)، که مبنای علم است، در تضاد قرار دارد. این تضاد یا پارادوکس را می‌توان چنین خلاصه کرد: بر اساس اصل علیت و طبق قوانین طبیعی، گذشته تعیین‌کننده آینده است. بنابر‌این، از آنجا که گذشته را نمی‌توان تغییر داد، آینده نیز غیرقابل ‌تغییر است. اما اگر ارادة آزاد وجود داشته باشد، می‌تواند به‌رغم اصل علیت و قوانین حاکم بر ماده، روی آینده تاثیرگذار باشد و آن را تغییر دهد! در این استدلال تاکید روی آزادی اراده است به معنای اراده‌ای که خودش ناشی از تحولات گذشته یا معلول یک علت نیست. به عبارت دیگر، فرض بر این است که آزادی اراده از چنان مکانیسمی برخوردار است که آن را در خارج از زنجیرة علت و معلولی و قوانین طبیعی قرار می‌دهد.

جبر و اختیار
باید توجه داشت که هیچکس خود اراده را (چه آزاد و چه غیر آزاد) به عنوان یک پدیدة روانشناسانه که مابازای بیولوژیک و مغزی دارد، نفی نمی‌کند. اما آزاد بودن اراده و تضاد منطقی آن با اصل علیت همواره به صورت یک معضل فلسفی (بحث معروف جبر و اختیار) مطرح بوده است. بسیاری از فیزیکدانان از پاسکال به این سو ماده را در همة اشکال و پیچیدگی آن چیزی جز ذرات در حال حرکت طبق قوانین بنیادی فیزیک نمی‌دانند و در آن جایی برای ارادة آزاد نمی‌یابند. در این دیدگاه، احساس آزادی انتخاب در زندگی روزمره و یا در تصمیمگیری‌های مختلف چیزی جز یک توهم ویا تصور ذهنی نیست. در چهل سال اخیر، ارادة آزاد تنها به عنوان یک مقولة فلسفی مطرح نیست بلکه یک موضوع تحقیق در علم عصب‌شناسی مغز نیز هست. بسیاری از آزمایش‌های انجام شده روی فرایندهای مغزی در حین یک تصمیم‌گیری میان دو انتخاب نشانگر ناگاهانه بودن برخی از تصمیم‌گیری‌هاست، امری که آزادی انتخاب را به مفهومی که در بالا گفتیم زیر علامت سوال می‌برد. در مقابل، گروه دیگری از پژوهشگران با استناد به مکانیک کوآنتیک (quantum mechanics) و آشوب مولکولی (chaos)، تعیین‌شدگی (determinism) کامل در قوانین حاکم بر ماده و در نتیجه علیت مطلق را رد می‌کنند و ارادة آزاد را در این چهارچوب ممکن می‌دانند.

انسان های اولیه ارادة انسانی را به طبیعت نیز تعمیم می‌دادند و رویداد‌های طبیعی را ناشی از یک ارادة برتر تلقی می‌کردند که می‌بایست با آن هماهنگ شد. در این دید جان‌گرایانه (animist) نسبت به طبیعت همة رویداد‌های طبیعی معلول ارادة آزاد موجوداتی خیالی هستند که می‌توانند با اراده و خواست انسان در تضاد قرار بگیرند. به این ترتیب، اراده و انتخاب از ویژگی‌های پایه‌ای انسان در ارتباطش با محیط طبیعی و اجتماعی بوده و هستند. امروزه، در شرایط بسیار پیچیده تر جوامع انسانی و اوج پیشرفت علمی و تکنولوژیک، نقش انسان و انتخاب‌های وی بیش از هر زمان در سطح بشریت مطرح است. واپسگرایی، آسیب فزاینده به محیط زیست و بحران اقتصادی انسان‌ها را در برابر این پرسش قرار می‌دهند که چه انتخاب‌هایی در برابر انسان قرار دارند، چه چیزهایی اجتناب‌ناپذیرند و چه چیزهایی تغییرپذیر. هرچند این مسایل در ابعاد بزرگ اجتماعی مطرح هستند، در رابطة تنگاتنگ با شیوة زندگی و انتخاب‌های فردی قرار دارند.

یک آزمایش فکری
اگر بخواهیم موضوع را با روش علمی بررسی کنیم، باید تا آنجا که امکان دارد شرایط مشاهده و اندازه‌گیری ارادة انسانی را به عنوان یک پدیده فراهم کنیم. از آنجا که هر پدیده در کنش و واکنش دائمی با پدیده‌های دیگر است، روش علمی ایجاب می‌کند که پدیدة مورد نظر را ایزوله کرده، کارکرد آن را در شرایط کنترل‌شده بررسی کنیم. این بدان معناست که برای بررسی ارادة فردی می‌باید فرد را در شرایطی قرار دهیم که بتواند انتخاب خود را بدون تاثر از عوامل بیرونی و گرایش‌های درونی اعمال کند. برای انجام این آزمایش می‌توان برای مثال یک فرد (سوژه) را در یک اتاق بسته قرار داد و از او خواست که چند بار با فاصله‌های زمانی مشخص شده، میان دو چیز (دو اسم، دو عدد...) یکی را انتخاب کند. مثلا می‌توان سوژه را میان انتخاب «شیر» یا «خط» مخیر کرد (البته بدون انداختن یک سکه). بر همین سیاق، می توان از وی خواست که آزادانه دست راست یا چپ خود را حرکت بدهد. در این مورد نیز اگر دلیل مشخصی وجود نداشته باشد، می‌توان گفت که انتخاب صورت گرفته ناشی از اعمال ارادة سوژه است بی آنکه عوامل بیرونی یا یک دلیل و گرایش خاص درونی در آن دخیل بوده باشند. هر نوع زمینه‌سازی و اطلاعات که فرد در رابطه با این انتخاب دریافت کند، می‌تواند روی نتیجة آزمایش اثر بگذارد. برای مثال، فرض کنیم که به سوژه گفته باشیم که هدف از این آزمایش بررسی کارکرد اراده است. همین آگاهی نسبت به هدف می‌تواند، بسته به تجارب گذشتة سوژه،  فرآیندهای مغزی‌ای را فعال کند که به انتخاب وی سمت و سوی خاصی بدهند. برای نمونه، سوژه می‌تواند در طول آزمایش فقط «خط» را انتخاب کند و یا فقط دست چپ خود را بلند کند تا ثابت کند که ارادة وی آزاد است!

حالا فرض کنیم که شرایط ایده‌آل فراهم باشد و هیچ عامل بیرونی و گرایش درونی یا اطلاعات جهت‌دار در میان نباشد. پاسخ سوژه چه می‌تواند باشد؟ روشن است که تحت این شرایط تفاوتی بین دو انتخاب نیست و منطقا انتظاری که می‌رود این است که در ۵۰٪ موارد «شیر» باشد و در ۵۰٪ موارد «خط». اگر غیر از این باشد، این بدان معناست که «دلیلی» وجود دارد، یعنی عاملی که روی انتخاب «آزاد» سوژه اثر گذاشته است. این آزمایش فکری شباهت زیادی با بازی «شیر» یا «خط» با پرتاب یک سکه دارد. اگر سکه نقصی نداشته و پرتاب آن از پیش محاسبه نشده باشد، احتمال آمدن هریک از دو حالت ممکن ۵۰٪ است. با این تفاوت مهم که در آزمایش اتاق بسته صحبت از ارادة آزاد است و در  بازی «شیر» یا «خط» از تصادف و احتمال. بنابر این، چگونه می‌توان ثابت کرد که انتخاب انجام شده توسط سوژه در آزمایش اتاق بسته محصول یک روند کاملا تصادفی در مغز نیست؟ آیا اساسا می‌توان چنین انتخابی را «اعمال اراده» خواند؟ 

در واقع، این آزمایش فکری بخوبی نشان می‌دهد که آزادی اراده با روش ایزوله کردن سوژه قابل اثبات نیست و به یک پارادوکس راه می‌برد: از آنجا که در  شرایط تصادف محض احتمال هر یک از دو برآمد ۵۰٪ است، ارادة آزاد هنگامی به اثبات می‌رسد که نتیجه انتخاب چیزی غیر از ۵۰-۵۰ باشد و این با آزادی کامل ارادة سوژه در تضاد است! اما تنها در صورتی نتیجه با برآمد ۵۰-۵۰ متفاوت خواهد بود که سوژه برای انتخابش میان دو برآمد دارای یک «هدف» باشد، یعنی یک علت و انگیزه برای انتخاب. درست همانطور که در انتخاب میان دو کاندیدای ریاست جمهوری هدف پیروزی کاندیدایی است که طرح بهتری برای حل مسایل دارد. در این صورت، چنانچه روند انتخابات سالم باشد، نتیجة آماری انتخابات بیانگر یک ارادة جمعی است برای انتخاب کاندیدایی که بیشتر از ۵۰٪ رای خواهد آورد. اما وارد کردن هدف در انتخاب، صورت مسالة آزادی اراده را تغییر می دهد. با وارد شدن هدف، دیگر ارادة آزاد در بیرون از زنجیرة علیتی نیست چون «دلیل» انتخاب  رسیدن به یک هدف مشخص است، و ابزارهایی که فرد برای ارزیابی هدف و راه‌های رسیدن به آن در اختیار دارد، بویژه شناخت‌ها و باورهای فرد،  در آن نقش دارند. در این رابطه، این پرسش مطرح می شود که آیا می توان داشتن یک هدف را «علت» یک انتخاب دانست؟ چه تفاوتی وجود دارد میان علت یک انتخاب و علت یک پدیدة فیزیکی مانند افتادن یک سیب از درخت؟

انفصال علیتی 
در مقیاس کوچک‌، ماده مجموعه ای است از اتم‌های مختلف در کنش و واکنش با یکدیگر. اتم ها خود دارای ساختار درونی بوده و از ذرات کوچکتر الکترون، پروتون و نوترون تشکیل شده‌اند که از مکانیک کوآنتیک پیروی می‌کنند و با چهار نیروی بنیادی با یکدیگر تراکنش دارند: نیروی گرانش، نیروی الکترومغناطیس، نیروی هسته‌ای ضعیف و نیروی هسته‌ای قوی. هرچند ذرات بنیادی در آغاز انبساط جهان حدودا ۱۴ میلیارد سال پیش به دلیل دمای بالای جهان توده‌ای بی شکل را تشکیل می‌دادند، با انبساط و سرد شدن تدریجی جهان و بر اثر کارکرد نیروها ساختارهای مختلف در ابعاد و زمان‌های مختلف به وجود آوردند. نخستین اتم‌ها و نخستین ستاره‌ها و کهکشان‌ها شکل گرفتند. عناصر سنگین‌تر بر اثر واکنش‌های هسته‌ای در قلب نسل‌های پیاپی ستاره‌ها پا به عرصه وجود گذاشتند. تمامی این روند تکاملی در کیهان را بر اساس علم فیزیک می‌توان  تعیین شده (determinist) دانست. اما با پیدایش ساختارهای پایدار همچون عناصر سنگین و ستارگان، شرایط اولیه بسرعت تغییر می کند و بافت جهان پیچیده‌تر می‌شود. اگر در مراحل اولیه  روند تحولات را می‌توان با کنش و واکنش ذرات توضیح داد، یک ساختار پایدار (به لحاظ تعادل نیروهای حاکم بر آن) به گونه‌ای نسبتا مستقل از جزئیات حرکات ذرات چه در درون و چه در بیرون از آن تحول پیدا می‌کند. نیروهای موثر در تحول یک ساختار از ساختار‌های دیگر در همان مقیاس یا مقیاس‌های بزرگتر ناشی می‌شوند حال آنکه ذرات در مقیاس کوچکتر عوامل «محیطی» را تشکیل می‌دهند. از این نقطه، عوامل محیطی به صورت پارامتر‌های ترمودینامیک (دما، فشار...) عملا فقط شرایط ثبات و یا عدم ثبات ساختارهای جدید را تعیین می‌کنند و نه پویایی تحولات آن را. به عبارت دیگر، کنش و واکنش ذرات تنها در یک حوزهٌ محدود روی ساز‌و‌کار کلان ساختارها اثرگذار هستند. 

این «انقباض یا انفصال علیتی» در مراحل بعدی تکامل و پیچیده‌تر شدن ماده به شکل برجسته‌تری بارز می‌شود. در سطوح بسیار پایین انرژی و دمای محیط در کرهُ زمین و چه بسا کرات دیگر، روند تکامل ماده با شکل گرفتن ساختارهای مولکولی و سپس سلولی خارج از تعادل ترمودینامیک ادامه می‌یابد. ویژگی اساسی این ساختارهای بیولوژیک دفع و جذب ماده و انرژی با هدف بقا وتکثیر خود است. در پاسخ به تغییرات محیط، موجوداتی باقی می‌مانند که توان انطباق فعال‌تر با این تغییرات را داشته باشند. تنظیم رابطهُ این موجودات با یکدیگر و محیط از کانال دریافت اطلاعات به صورت پیام‌های شیمیایی و مولکولی می‌گذرد ومکانیسم‌های شیمیایی و الکتریکی (در موجوداتی که از دستگاه عصبی برای انتقال اطلاعات میان مغز و اندام‌ها برخوردارند) را در درون ارگانیسم برای پاسخ مناسب فعال می کند. انقباض علیتی در اینجا خود را در وجود پاسخ های برنامه‌ریزی شده در کد ژنتیک به تحریکات و نوسانات محیط نشان می‌دهد. در این سطح از پیچیدگی برای درک رفتار یک موجود زنده دیگر نمی‌توان به فیزیک ذرات بنیادی رجوع کرد بلکه باید از آناتومی، کارکردها، غرایز، نیازها و تهدیدها صحبت کرد. توان انطباق با کم‌اثر یا بی‌اثر کردن عوامل تهدیدکنندهُ بیرونی به موجود زنده یک آزادی نسبی از فشارهای محیطی اعطا می‌کند. 

وقتی به انسان می‌رسیم، توان انطباق خلاق با جهان به واسطة دستگاه علائم ثانویه و توان شناخت و انتقال اجتماعی آن به اوج می‌رسد. در اینجا دیگر تنها غرایز و مکانیسم‌های سخت‌پیچ (hard-wired) در مغز عمل نمی‌کنند، بلکه شناخت، تجربه، باور و پیش‌بینی به انسان توان فایق آمدن بر محدودیت‌ها و تغییر ماده و شرایط زندگی خود را می‌دهند. مبنای این کارایی شگرف، شبکة پیچیده و شکل پذیر (plastic) نورون‌ها در مغز است. عصب‌شناسی و تصویربرداری از فعالیت الکتریکی مغز امروزه این امکان را به پژوهشگران می‌دهد که بتوانند به تدریج مدارها و شبکه‌های فعال مغزی را در واکنش به تحریکات بیرونی یا در شرایط مختلف شناسایی کنند. آنچه روشن است این است که تمامی روابط انسان با محیط طبیعی و اجتماعی از جریان پیام‌های عصبی میان اندام‌های بدن و مغز می‌گذرد. فکر، احساس، خواست و تصمیم به عنوان بخشی از روان انسان مابازای مغزی دارند و همانقدر مفهوم مادی و علیتی در رفتارها و کارکردهای انسان دارند که نیروی گرانش زمین در رابطه با سقوط یک سیب از درخت یا رشد یک گیاه با دریافت مواد معدنی از خاک و فوتوسنتز. بنابراین، تصور یک هدف مشخص و راه‌های رسیدن به آن می‌تواند علت مادی یک انتخاب قلمداد شود. به عبارت دیگر، این فرآیند زنجیرة علت و معلولی را نقض نمی‌کند. در اینجا نیز عوامل تعیین کننده رفتارهای انسانی را نه در کارکرد قوانین فیزیک در مقیاس ذرات تشکیل‌دهندة بدن و بویژه مغز، بلکه باید در روابط فرد با محیط طبیعی و اجتماعی جستجو کرد. هر فرد به درجه‌ای از تحمیلات محیط آزاد است که دارای شناخت وآگاهی بیشتر برای تعیین هدف و مسیر مناسب برای رسیدن به آن باشد. اما، هرچند این سازوکار بطور قانونمند به فرد توان پاسخ خلاق در قبال رویدادها را می‌دهد، مستلزم ارادة آزاد نیست!

اراده آزادساز
با این توضیحات، هنگامی که از عامل بیرونی و یا درونی صحبت می‌کنیم، این در مقیاس انسان است و نه در مقیاس مولکولی و یا سلولی. چنانچه نوسانات میکروسکوپی محیط در سطح ماکروسکوپی مؤثر باشند، کارکرد مغز و عملا هیچ پدیده‌‌ بیولوژیک امکان‌پذیر نیست. اگر مساله علیت در این سطح از پیچیدگی مطرح نشود (یعنی در همان سطحی که اراده انسانی عمل می‌کند)، در گیر و دار تضاد‌های لفظی و شکلی گم می‌شود. در مقیاس انسان، علت‌ها در حیطه روان و ترجمان آن در مغز به صورت فرآیندهای عصبی و نورونی شکل می‌گیرند. بخش آگاهانه این فرآیند را می توان با انتخاب یک مسیر برای رسیدن به یک هدف توصیف کرد. وجود هدف، درجه شناخت و ‌تجربه فاکتورهایی هستند که انتخاب یک مسیر را در مواجهه با عوامل بیرونی توضیح می‌دهند بدون آنکه اراده آزاد ضروری باشد. با همین مکانیسم است که شناخت به دست می‌آید و باورها شکل می‌گیرند. 

اگر به این کنش و واکنش ذهنی و روانی (psychic)، که به یک انتخاب و اعمال اراده راه می برد، صرفا به عنوان یک مکانیسم نگاه کنیم، باید بپذیریم که اراده آزاد وجود ندارد. یعنی رفتارها و انتخاب‌های انسان از قانونمندی‌های مشخص حاکم بر عالی ترین درجه پیچیدگی ماده در مغز در پاسخ به محیط پیروی می‌کنند و نه از یک خواست و اراده متافیزیک در بیرون از رشته علت و معلولی. اما عموما درک مکانیسم‌ها برای فهم و توضیح پدیده‌ها کافی نیست. بوبژه در حوزه زیست‌شناسی باید دید یک مکانیسم در چه روندی تکوین پیدا می‌کند و به چه ضرورتی پاسخ می‌دهد. در بحث انفصال علیتی به این نکته اشاره کردیم که توان انطباق فعال با محیط به موجود زنده یک آزادی نسبی از تغییرات و تهدیدات محیط می‌بخشد. مکانیسم‌ها هرچه باشند، درجه و کیفیت این آزادی عمل و توان پاسخگویی به تهدیدات محیط با تکامل بیولوژیک بالاتر می‌رود. روند تکامل  انسان نیز به همین ضرورت پاسخ می‌دهد. انسان با تغییر خلاق محیط طبیعی، شناخت، ایجاد نهادهای اجتماعی و ارزش ها به دنبال پیشگیری از خطرات، رهایی از جبرها و به دست گرفتن سرنوشت خویش است. در حوزه رفتار فردی نیز محتوای هر انتخاب چیزی جز آزادی بیشتر نیست. ضرورت حرکت به سمت رهایی با گذار از موانع خود را در بینهایت‌طلبی انسان وپذیرش ریسک نشان می‌دهد. بنابراین، انسان چه با انتخاب یک هدف و چه با انتخاب یک مسیر برای رسیدن به یک هدف به دنبال قرار دادن خود در شرایط بهتر با قید و بند کمتر برای تصمیمگیری‌های بعدی است. پس اراده آزاد در این چهارچوب جای خود را به اراده آزادساز می دهد، یعنی حرکت به سمت شرایطی با موانع کمتر. به این ترتیب، آزادی نه در افزودن یک علت صرفا ارادی به شبکه علت و معلولی بلکه در تغییر این شبکه است. انسان با شناخت و تکنولوژی ماده را تغییر می‌دهد وبا این تغییرات شبکه علیتی را نیز تغییر می‌دهد به گونه‌ای که عوامل بیرونی و کاهنده کمتر انسان را محدود کنند. 

این دیدگاه از اراده و آزادی، که می توان آن را «اراده آزادساز» نامید، کیفا با دیدگاه رایج متفاوت است. اراده آزاد به مفهوم رایج آن مبین یک نوع اراده‌گرایی است که بطور منطقی در نقطه مقابل قانونمندی و علیت قرار می‌گیرد. در درک آزادسازانه از اراده قضیه کاملا برعکس است. در این دیدگاه هرچه که انسان بیشتر قانونمندی ها را می‌شناسد و جهان بیرون از ذهن را می‌پذیرد، بیشتر بر ماده مسلط می‌شود و موانع را از سر راه بر می‌دارد، و در نتیجه راه آزادی خود را باز می‌کند. به عبارت دیگٰر، اراده آزاد نه یک دادة بیولوژیک بلکه یک چشم‌انداز و روند است که پیشرفت و تکامل انسانی در سمت تحقق آن قرار دارد. تنها با شناخت موانع و پذیرش تمام عیار اصل علیت و قانونمندی‌ها‌ست که می‌توان در این مسیر حرکت کرد. برای مثال، در یک ملأ اجتماعی و فرهنگی، هر فرد به بهای سرخوری‌ها و شکست‌های کوچک و بزرگ با این موانع و قوانین و کارکردهای اجتماعی آشنا می‌شود و بتدریج از آن‌ها بمثابه تجربه برای زندگی و رسیدن به هدف بهره می‌برد. اما هرچه هدف نامتعارف‌تر باشد، موانع بزرگ ترند و نیاز به شناخت بیشتر و بهتر است و هم به پرداخت بهای بیشتر از خود با گذشتن از برخی امکانات و امتیازات. در این روند است که فرد برخی موانع را کنار می‌زند و طبعا به آزادی بیشتر فردی دست می‌یابد.

البته در یک جامعه طبقاتی آزادی بیشتر فردی عموما به معنی قرار‌گرفتن در طبقه فرادست است و نه لزوما باز کردن راه برای آزادی بیشتر دیگران. از زاویه علم جامعه‌شناسی اینگونه رفتارها را می‌توان با در نظر گرفتن منشأ طبقاتی فرد و ویژگی‌های جامعه توضیح داد. خصلت آزادسازانه انتخاب فردی هنگامی بطور اخص معنی پیدا می‌کند که آن را در رابطه با یک هدف عالی‌تر مانند یک ایده‌آل اجتماعی قرار دهیم. در این صورت، موانع بمراتب بزرگ‌تری در قبال فرد وجود دارند و سطح بالاتری از شناخت و از خودگذشتگی لازم است. این از خود‌گذشتگی و پرداخت بها یک عنصر لازم و جدایی‌ناپذیر از روند پاره و کم‌اثر کردن عوامل و علل وابسته‌ساز است که بدون عبور از آن نمی‌توان به انفصال علیتی و سطح بالاتر از رهایی دست یافت.  

نقش آگاهی
باور به قانونمندی و نفی اختیار به معنای رایج آن به این معناست که اراده، هدف، انتخاب و عمل در یک روند شکل می‌گیرند و نه از درون یک ذهنیت انتزاعی و ابتدا به ساکن. فشار تکاملی به صورت قانونمندی‌های اجتماعی عمل می‌کند و نقش هر فرد در رابطه با سمت تحولات بارز می‌شود. انسان بطور اجتماعی حامل بار تکامل است و آینده او به انتخاب‌های ناگزیری بستگی دارد که در مسیر حرکتش قرار دارند. تاریخ بشریت نشان می‌دهد که سمت کلان این حرکت رهایی روزافزون از بندهای اسارت و نیل به برابری میان انسان‌هاست و این ضرورت به صورت اراده‌های فردی در جامعه بازتاب پیدا می‌کند. هر فرد به این ضرورت پاسخ می‌دهد و طبق انتخاب‌های خود در عمل پاسخ می‌گیرد. اما نقش و مسئولیت فرد را نه آزادی اراده بلکه میزان آگاهی وی (یعنی آن میزان از شناخت که فرد نسبت به خود و محیط خود دارد) تعیین می‌کند. به این دلیل، عنصر آگاه با نشان دادن هدف و مسیر نقش کلیدی در تحولات جامعه بازی می‌کند و به اراده آزادساز سمت اجتماعی و تکاملی می‌بخشد. همانطور که وجود یک هدف به انتخاب معنی و جهت می‌دهد، التزام به تحقق یک هدف به مسئولیت انسان مفهوم می‌دهد. این مسئولیت نه شرط انتخاب بلکه خودش یک انتخاب است. 

 نتیجه‌گیری
اراده انسان در مسیر دستیابی به یک هدف بر مبنای شناخت‌ها و باورهای هر فرد معنی پیدا می‌کند. در سطح پیچیدگی کارکرد ذهن، یک رابطه علت و معلولی میان هدف و انتخاب وجود دارد. این مکانیسم در ورای سیستم علائم اولیه به انسان امکان شناخت قانونمندی‌های حاکم بر ماده، انتقال اجتماعی شناخت‌ها، پیش‌بینی و تدوین استراتژی برای انطباق خلاق با تغییرات محیط را می‌دهد. بنابراین اراده آزاد به مفهوم رایج و شهودی آن در تضاد با اصل علیت و قانونمندی‌ها وجود ندارد بلکه باید از اراده آزادساز سخن گفت که با ایجاد تغییر در شبکه علت و معلولی به کاهش کیفی یا کمی وابستگی‌ها و در نتیجه به آزادی بیشتر انسان راه می‌برد. هدف و شناخت دو پایه اراده آزادساز را تشکیل می‌دهند و از این دیدگاه سطح تکامل جوامع انسانی بر حسب این دو عامل می‌تواند تعریف شود.


فرهنگ پویا

ارسال یک نظر

0 نظرات