علم و بنیادگرایی









علم بطور خلاصه عبارت است از شناخت سیستماتیک قوانین حاکم بر ماده و جهان. روش علمی بر مشاهده، اندازه‌گیری، مدل‌سازی و استدلال بنا شده است. بنیادگرایی یعنی پیروی کورکورانه از یک دگم بیرون از حیطة هرگونه مشاهده و استدلال. به این ترتیب، بنیادگرایی اساسا در برابر علم قرار می‌گیرد. هر باور مذهبی، فلسفی و یا اجتماعی و سیاسی بدون آگاهی (یعنی کورکورانه) و تکیه بر مشاهده به بنیادگرایی راه می برد. نفی حق مشاهده و استدلال در بنیادگرایی ملازم است با نفی اختیار انسان در حوزة فلسفی و نفی آزادی در پهنة سیاسی. این‌ها ویژگی‌های اصلی بنیادگرایی اسلامی در عصر ما هستند. اما اگرچه ناآگاهی شرط لازم رشد بنیادگرایی است، بی‌عدالتی و محرومیت اجتماعی شرط کافی آن را فراهم می‌کند. از سوی دیگر، مبارزه با بنیادگرایی همواره دستاویز دیکتاتورها برای سرکوب آزادی‌ها و قفل کردن فضای سیاسی در بسیاری کشورهای مسلمان بوده و هست.


در این دور بسته میان دیکتاتوری لاییک و بنیادگرایی دینی تنها راه گریز برخورد متناسب با هر دو جریان است. مخرج مشترک این دو جریان در واقع نفی آزادی است. به همین دلیل، آزادی و دمکراسی نقش پایه‌ای در مبارزة سیاسی بازی می‌کنند. از سوی دیگر، بنیادگرایی به‌ نام اسلام تنها با احترام به «روح رهایی‌بخش» اسلام افشا و طرد می شود. یکی کردن یک رژیم اسلام‌پناه با اسلام به عنوان یک دین و طرد آن، تنها آب ریختن به آسیاب بنیادگرایی است. به این دلیل، یک جنبش تاریخی مانند مجاهدین خلق که دیدگاهی مردمی و علمی از اسلام عرضه کرده است، می‌باید بزرگترین سرمایة سیاسی برای حل مسالة ایران محسوب شود. مجاهدین در آموزش‌های ایدئولوژیک خود از همان آغاز بر این تاکید کرده‌اند که مشاهده و استدلال فقط در حیطة روش علمی نیست که معنی پیدا می‌کند بلکه لازمة باورهای فلسفی و مذهبی هم هست. درس های «تبیین جهان» مسعود رجوی در سال ۱۳۵۸ در دانشگاه شریف بر آخرین داده‌های علمی در بارة تکامل جهان، جامعه و انسان بنا شده است. سپس پرسش‌های متعدد فلسفی مطرح شده و یک به یک در متن تاریخی و اجتماعی بحث شده‌اند. سرانجام، پاسخ‌های ادیان توحیدی به سه پرسش بزرگ فلسفی ارائه شده‌اند: آیا تکامل دارای یک سمت است؟ آیا تاریخ رو به جلو حرکت می‌کند؟ آیا انسان دارای اختیار است؟ اولین آشنایی خود من با مجاهدین در اسفند ۱۳۵۷ در تهران از طریق کتاب «چگونه بیندیشیم» مجاهدین بود که در زندان تدوین شده بود. برای من که بتازگی وارد دانشگاه شده بودم و علاقة زیادی به فیزیک و ریاضی داشتم، پس از خواندن این کتاب همواره این سوال مطرح بود که چرا روش تحلیل مشاهدات و فرایند شناخت هیچگاه در مدارس تدریس نمی‌شود. حال آنکه مجاهدین اساسا آموزش های خود را دقیقا از از همین نقطه آغاز می‌کنند. استقبال از کلاس‌های تبیین جهان در حدی بود که در سالن‌های دانشگاه حتی جای نشستن به‌سختی پیدا می‌شد و کتاب‌های تبیین جهان که پس از هر جلسه چاپ و منتشر می‌شد، بسرعت به فروش می‌رفت. رژیم که از این استقبال گسترده و مواضع ضدارتجاعی مجاهدین به خشم آمده بود، به هر کاری دست می‌زد که مانع شرکت جوانان در این جلسات شود. برای مثال، هر بار عوامل رژیم در اطراف دانشگاه اینطور شایع می‌کردند که گویا جلسه لغو شده است. حزب جمهوری اسلامی حتی برای مقابله اقدام به تشکیل کلاس‌های ایدئولوژیک کرد و یا یک سری برنامه‌های فلسفه در تلویزیون به راه انداختند. سرانجام کلاس‌های تبیین مانند میتینگ‌های مجاهدین مورد حملة چماقداران قرار گرفتند.


یک بعد مهم دیگر در دیدگاه مجاهدین این بود و هست که ایدئولوژی برای ایدئولوژی نیست، بلکه یک راهنمای عمل مبارزاتی است. در نتیجه، تنها در برخورد با واقعیات اجتماعی و سیاسی است که یک ایدئولوژی محک می‌خورد. این برداشت از اسلام به عنوان یک راهنما برای تغییر جامعه و خود، آن را درست در نقطة مقابل ارتجاع که اسلام را مجموعه‌ای از شعائر می‌داند قرار می‌دهد. البته خمینی و رژیمش مجبور بودند و هستند که ژست انقلابی و ضد امپریالیستی بگیرند تا در پناه آن از فرهنگ ضد‌ارتجاعی مردم ایران در امان بمانند و یا خود را همراه با «مستضعفان» نشان بدهند. ولی مردم خیلی زود دریافتند که اسلام خمینی چیزی جز نفی آزادی های فردی و اجتماعی وجز یک دیکتاتوری مذهبی نیست. در مقابل، هرکس با مروری کوتاه در روند چهل سال اخیر بسادگی در می یابد که مجاهدین بر مبنای درکی علمی از اسلام، سدی بلند در همة زمینه‌ها در برابر بنیادگرایی ایجاد کرده‌اند. حتی پیش از باز‌شدن پای تروریست‌های رژیم به اروپا، مجاهدین رسما نسبت بدان هشدار داده و بنیادگرایی را بزرگترین تهدید دوران اعلام کرده بودند. متاسفانه در عمل کشورهای غربی به سیاست مماشات با رژیم روی آوردند و بهای سنگین‌تری از مجاهدین برای استراتژی سرنگونی دیکتاتوری دینی گرفتند. امروز که بسیاری پرده‌ها به کنار رفته و ماهیت استحاله ناپذیر و فاسد رژیم بر کسی پوشیده نیست، می توان بهتر فهمید که وقتی از ایدئولوژی مجاهدین و توان آن در برابر بنیادگرایی اسلامی صحبت می کنیم، ناظر بر چه کارکردها و توانمندی‌هایی است. همچنین روشن می شود که آنهایی که به بهانة مخالفت با رژیم اسلام را به عنوان یک دین تخطئه می کنند و به همین سادگی مجاهدین را در کنار رژیم نفی می‌کنند، تا کجا در خدمت همین رژیم هستند.


به عنوان حسن ختام این یادداشت کوتاه، جا دارد که به یک نکتة مهم دیگر در بارة ارتباط روش علمی و ایدئولوژی واقعگرایانه اشاره کنیم. همانطور که ایدئولوژی برای ایدئولوژی بی مفهوم است، علم برای علم مفهوم چندانی ندارد. اهمیت علم برای آن است که امکان دستیابی به قانونمندی‌های حاکم بر ماده و جهان را فراهم می‌کند، و به این ترتیب به انسان این توان را می‌دهد که بتواند از این قانونمندی‌ها برای تغییر جهان بهره بگیرد. به عبارت دیکر، علم پایة تکنولوژی است. بنابر این نمی‌توان با علم بازی کرد و به دلخواه قوانین طبیعی را تغییر داد. در اینجا ما با یک واقعیت سرسخت بیرونی سر و کار داریم که فقط می‌توان آن را کشف کرد. به همین دلیل، نمی‌توان با یک ایدئولوژی واقعگرایانه هم بازی کرد. اگر یک فلسفه بر مشاهدة جهان واقعی سوار شده باشد و از انسجام درونی برخوردار باشد، می‌تواند به تغییر انسان و جامعه کمک کند، همانطور که علم به تکنولوژی راه می برد. چون صحبت از تغییر جامعه است، شاید برخی ایدئولوژی را با جامعه‌شناسی یکی فرض کنند. ولی جامعه‌شناسی یک شاخه از علم است در حالی که ایدئولوژی بر یافته های جامعه‌شناسی و دیگر زمینه‌های علمی سوار است اما به پرسش های اساسی در رابطه با انسان و جایگاه وی در جهان و تاریخ پاسخ می دهد. طبعا یک فلسفه که بر داده‌های علمی تکیه ندارد، نمی نواند واقعگرایانه باشد و در یک نقطه در برخورد با واقعیت از هم می‌پاشد. بنابر این، در دوران حاضر، ظرفیت هر ایدئولوژی در برخورد با بنیادگرایی است که رقم می‌خورد. و شاید حرف اصلی مجاهدین را هم در همین بتوان خلاصه کرد.



فرهنگ پویا

ارسال یک نظر

0 نظرات