یکی از ویژگیهای جهان معاصر پیشرفت بیوقفة علم و تکنیک و عرضة کالاهای تکنولوژیک به بازار است. این روند در قرن نوزدهم آغاز شد و تغییرات اساسی در سبک زندگی انسانها، آن هم در ابعاد جهانی، به وجود آورد. در پرتو این تحولات، که هنوز با سرعت ادامه دارد، امروز میتوان بسادگی به اطلاعات نسبتا دقیق در همة زمینه ها دست پیدا کرد. ارتیاطات بین افراد در قالب شبکههای اجتماعی تعریف میشود و فضای مجازی امکان مبادلة اطلاعات بین اشخاص حقیقی و حقوقی را در ابعاد کلان میدهد. اما آنچه حیرتآور است این است که همة این تحولات کیفی تغییر محسوسی در رفتارها، دیدگاهها، ارزشها و عادتهای افراد ایجاد نکرده اند. به عبارت دیگر، به نظر میرسد که این رفتارها با همان کیفیت صرفا به فضای مجازی منتقل شده و شکل خود را عوض کردهاند. برای مثال، به نظر نمیرسد که دسترسی آزادانه به اطلاعات از دگمها و تعصبات مذهبی و یا سیاسی کم کرده باشد. برعکس، در سالهای اخیر شاهد رشد گروههای بنیادگرا بودهایم که از اینترنت به وفور برای یارگیری بهره بردهاند. شبکههای خبری هم عموما بسته به منافع خاص خود به خبرها جهت سیاسی می دهند. عموما حجم خبرها و سرعت زیاد انتشارشان مانع کامل بودن اطلاعات و تعمیق آنها میشود. رژیم های دیکتاتوری با صحنهسازی و شبیهسازی گزارشهای غیرواقعی از خود ارائه می دهند. مشکل کجاست؟
روشن است که تکنولوژی بخودی خود انسان را تغییر نمیدهد. آیا پیشرفت وسایل تولید در طول قرنها جلوی استثمار انسان از انسان را گرفته است؟ آیا تولید روزافزون ثروت از فقر کاسته است؟ آیا انقلاب کشاورزی در سالهای ۱۹۵۰ گرسنگی و فقر را از میان برده است؟ آیا خشونتهای اجتماعی و دولتهای استبدادی از میان رفتهاند؟ در همة این موارد، تکنولوژی نه فقط کمکی نکرده است، بلکه غالبا امکان کنترل یک اقلیت کوچک بر یک اکثریت روزافزون را افزایش داده است. به همین ترتیب، اطلاعات صرف بدست آمده از کانالهای مختلف در ابعاد گسترده نمیتواند لزوما به آگاهی بیشتر بینجامد. گردش اخبار بطور سطحی در یک جامعه و یا در سطح جهانی بنحوی به خطی و یکسویه شدن ارتباطات راه میبرد و کنش و واکنش های غیرخطی و فعال میان افراد را تضعیف می کند. کنترل و مهندسی اطلاعات امروز مانند بقیة تکنیکها از ابزار اعمال قدرت به شمار می رود.
اگر تکنولوژی زایندة ارزشها و اصول انسانی نیست، پس پیشرفتها در این زمینه از کجا بیرون میآیند؟ و آیا اساسا انسان در اخلاق، دیدگاه فلسفی ودرک اجتماعی بطور عمقی پیشرفت کرده است؟ بدون شک روابط اجتماعی از دوران بردهداری تا برابری نسبی در دموکراسیهای امروز دچار تحولات بزرگ شده است. اعلامیة جهانی حقوق بشر بر کرامت و برابری انسانها و حقوق تکتک آحاد بشری تاکید میکند. این پیشرفت در کرامت و حقوق انسانها درنیمة دوم قرن بیستم به حقوق برابر زن و مرد، لغو حکم اعدام و طرد برتری نژادی بلوغ پیدا کرد. این ارزشها نه از تکنولوژی بلکه در متن مبارزات و انقلابات اجتماعی به دست آمدهاند، مبارزاتی گاه خونین که در تاریخ و حافظة جمعی به ثبت رسیده و سمبلهای خود را آفریدهاند.این جنبشهای بزرگ اجتماعی و سیاسی خودبخود به وجود نیامدهاند، بلکه در بستری از تغییرات در توازن نیروهای طبقاتی شکل گرفته و بر دید روشن از بنبستهای دوران و ایمان به درستی راه استوار بودهاند. شوریدن بر نظم موجود نیازمند انگیزة انسانی و تکیه بر مردم است و به همین دلیل زایندة ارزشهای نوین است.
اما وقتی به دنیای تکنولوژی نگاه میکنیم، میبینیم که امکان بازگشت به گذشته وجود ندارد، چرا که هر شناخت و اختراع جدید عملا تکنیکهای گذشته را منسوخ می کند، در حالیکه دستاوردهای حقوقی، اجتماعی و فرهنگی همواره در معرض تهدید قرار دارند. بنابر این، این پرسش مطرح است که ارزشها چگونه تثبیت می شوند و چه تضمینی برای پیشرفت در این زمینه وجود دارد. این در واقع یک پرسش اساسی است چرا که حتی در دوران معاصر شاهد نفی حقوق ظاهرا تثبیت شدة انسانی و سیاسی بوده ایم. نفی حقوق افراد میتواند در پوش ایدئولوژی نژادپرستانه، مذهب و یا امنیت ملی اعمال شود. عبور از فاشیسم در اروپا سقف جدیدی از حقوق بشر و آزادی عقیده و برابری و برادری میان انسانها را رقم زد. اما در چهل سال اخیر شاهد رشد و قدرتگیری فاشیسم مذهبی و بنیادگرایی اسلامی هستیم که قلب آن در رژیم ولایی حاکم بر ایران میتپد. این رژیم جرثومة ارتجاع و بازگشت به جاهلیت محض است و در هیچیک از ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به دوران ما تعلق ندارد. این رژیم با مصادره کردن یک انقلاب بزرگ و پنهان شدن در پشت مبارزه با امپریالیسم به قدرت رسید و بعد به نام انقلاب علیه استکبار به سرکوب مخالفین و برقراری یک نظام آزادیکش روی آورد. سپس به نام «تمدن اسلامی» برای خود حق متفات بودن با «تمدن غربی» را خرید و کالایی به نام «گفتگوی تمدنها» را به جهان غرب، که در پی منافع تجاری خود بود، فروخت. به این ترتیب بود که در طول سالیان دراز جامعة جهانی فضای رشد برای یک رژیم ضد ارزش، ضد زن و ضد انسانی فراهم کرد که در عین حال در حال ساخت پنهانی سلاح های کشتار دستجمعی برای توازن قوا و صدور تروریسم به منطقة خاورمیانه و تمامی جهان بود. در این بازی حسابشده کشورهای غربی حتی رزمندهترین سازمان مخالف رژیم را که برای احیای حقوق اساسی مردم به پا خاسته است، در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دادند. این نمونه بخوبی نشان میدهد با چه مکانیسمی دستاورد های انسانی نفی می شوند و چگونه مماشات با ارتجاع نه فقط به نفی ابتدایی ترین حقوق انسانی راه میبرد، بلکه استانداردهای جهانی حقوق بشر را تضعیف کرده و فضا را برای خودکامگی سیاسی و ایدئولوژیک در سرتاسر جهان باز می کند. خمینی زیرکانه با محکوم کردن یک نویسندة انگلیسی به مرگ در واقع این پیام را به تودههای ناآگاه فرستاد که میتوان به نام احترام به مذهب همة قوانین را دور زد، و بسادگی نطفة تروریسم اسلامیستی را به وجود آورد.
مقاومت در برابر یک چنین رژیم اهریمنی که به نام دفاع از عقیده و مذهب به سرکوب هر عقیده و مرامی که به نفعش نیست میپردازد و به نام دفاع از خود گروههای تروریستی نیابتی در سرتاسر جهان تشکیل میدهد، کار سادهای نبوده و نیست، بخصوص وقتی که سرمایه های مردم در خدمت یک دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی قرار میگیرند تا با فریب و دجالیت به لجنمالی مخالفان بپردازند. با در نظر گرفتن ابعاد جهانی تروریسم تحت نام اسلام، حفظ ارزشهای انسانی منوط به مبارزة جهانی با آن است. تضمین ارزشهای انسانی امروز از این نقطه می گذرد و خود میتواند زایندة ارزشهای نوین در تاریخ بشری باشد. جهانی بودن این مبارزه به مفهوم درک خطر بنیادگرایی مذهبی برای جامعة بشری است هر چند کانون رشد آن در ایران است. دشواری کار در همان پناه گرفتن رژیم در پشت دفاع از خلقهای منطقه و تمسک به حربة مذهب است. به همان اندازه که این رژیم موفق به تضعیف ارزش های جهانی حقوق بشر در رابطه خودش شده است، به همان اندازه تنها سلاح حقوقی را بر علیه خودش کند کرده و مبارزه با آن را سختتر کرده است. در عمل هم تنها مجاهدین خلق توانسته اند همین عرصه را بر رژیم تنگ کرده و مانع پایین کشیده شدن سقف انتظارات حقوق بشری در قبال رژیم ضدبشری بشوند. به این ترتیب، مجاهدین به نوبة خود سقف بالاتری از ارزش های انسانی را با فداکاری و مبارزة بدون چشمداشت در برابر جهانیان قرار داده اند.
یکی از ابعاد آموزندة این نبرد پر نشیب و فراز در به شکست کشاندن اسلامپناهی به عنوان یکی از سلاحهای مهلک خمینی بود. امروز برای همه روشن است که تودة مردم در ایران و بسیاری از کشورهای منطقة خاورمیانه اسلام ادعایی رژیم و ولایت فقیه را سیاسی و ریایی می دانند. اما در آغاز چنین نبود. خمینی از این حربه برای سرکوب مخالفان خود استفاده میکرد و هرکسی را هم که با ولایت فقیه مخالف بود ضد اسلام معرفی می کرد. بسیاری روشنفکران و برخی سازمان های سیاسی در همین دام افتادند و با اسلامی خواندن رژیم مبارزه با آن را با مبارزه با دین اسلام مشتبه کردند. درست در نقطة مقابل این برخوردها، مجاهدین بر رهاییبخش بودن ادیان و عدم اکراه در دین تاکید داشتند و در عمل به مردم نشان دادند که این رژیم است که با انحصارطلبی از نام اسلام برای تحمیل یک ولایت استبدادی سوء استفاده می کند. به دلیل همین کنار زدن نقاب اسلام پناهی بود که خمینی خون مجاهدین و هوادارانشان را مباح اعلام کرد. استقبال گستردة مردمی از مجاهدین رژیم را به نمایشهای قدرت طلبانه و ماجراجویی جنگی سوق داد تا بتواند با خیال راحت مقاومت در برابر رژیم ولایی را در هم بشکند. اما این فقط سرآغاز یک مقاومت فراگیر در برابر یک دیکتاتوری دینی بود، مقاومتی که در این ابعاد در دورن معاصر سابقه نداشته است . بهایی که برای آن پرداخت شده است آنقدر بالاست که بدون شک با کنار زده شدن رژیم آخوندی همانند انقلاب فرانسه در دو قرن پیش به همة جهان خواهد تابید و سقف بلندی را از ارزش های انسانی رقم خواهد زد.
0 نظرات