قرنطینة چهل ساله

 




با بیماری ویروسی جدید، ناگهان بسیاری از پارامترهای زندگی در ابعاد جهانی تغییر کردند. اهمیت شوک ناشی از این پاندمی برای همه به یک اندازه روشن نیست. برای عدة زیادی ماندن در خانه به یک نوع ماجراجویی تازه می ماند که قاعدة بازی در آن عبارت است سرگرمی در خانه. برای عدة بسیار دیگری این بحران برابر است با از دست دادن کار و یک آیندة نامعلوم که در آن امید گشایش حتی از طرف دولت هم وجود ندارد. گروه دیگری با از دست دادن عزیزان خود بطور مستقیم با مرگ ناشی از بیماری ویروسی روبرو هستند. در همة این موارد، این بحران حکم یک کابوس را دارد، یک امر فوق تصور که شاید تا مدتی طولانی در ذهن و روح ما بصورت یک امر مافوق طبیعی باقی بماند.

این تحولات در مدتی بسیار کوتاه به وقوع پیوسته اند، بمانند یک سونامی پر قدرت که ناگهان در افق نمایان می شود و بی اعتنا به مشغولیت های افراد در آن لحظه خاص راه خود را می رود. برای اکثریت مردم دنیا که در روند سرسام آور جهانی شدن اقتصاد فرصت رجوع به تاریخ را نداشته و شکننگی نظم اجتماعی و اقتصادی را فراموش کرده اند، این شوک قابل هضم نیست. اما مردم ایران و منطقه شاید تحول مرگ آوری بزرگتر از کرونا را متحمل شده باشند. به قدرت رسیدن دیکتاتوری مذهبی در سال ۱۳۵۷ در ایران به ناگهان مردم ایران را در یک قرنطینة چهل ساله قرار داد که هنوز هم ادامه دارد. از همان روزهای نخست، جان انسان ها در ایران آخوندی به حراج گذاشته شد. سرکوب عریان در همة ابعاد خود مردم را به خانه ها کشاند تا از گزند یک رژیم داعشی خود را در امان نگاه دارند. بسیاری به جرم عقیده و یا در دست داشتن یک اعلامیه اعدام شدند. زنان به رعایت حجاب مجبور شدند و بسیاری از آنان کار خود را به عنوان عدم رعایت شئون اسلامی از دست دادند. بسیاری از دانشجویان به دلایل واهی از ادامة تحصیل محروم شدند. صدها هزار نفر در تنور جنگی که هدف از آن انحراف افکار عمومی از مشکلات واقعی بود، تلف شدند. و این همه سرآغاز تاریکترین دوران تاریخی ایران بود. رژیم عوامفریب و سرکوبگر با سوء استفاده از مفاهیم فرهنگ شیعه به مسخ و تاراج فرهنگ بردبار و ستم ستیز ایرانی پرداخت و رسانه های عمومی را بتمامی در اختیار خود گرفت تا ارتجاعی ترین ایدئولوژی را تحت نام اسلام به جامعه تزریق کند.

به یاد داریم که وقتی داعش در عراق و سوریه ظهور کرد، ایرانیان می گفتند ما خودمان یک حکومت داعشی داریم. امروز هم ایرانی ها می گویند ما خودمان یک ویروس ولایی داریم. این ویروس دین پناهی از ایران آغاز شد و همانطور که مجاهدین خلق پیش بینی می کردند، به همة جهان صادر شد و با موتاسیون های پیاپی صورت های مختلف به خود گرفت. این پاندمی تروریسم در جهان معاصر ریشه ای عمیق در قدرت سیاسی آخوند ها دارد، نه تنها از طریق تغذیة مالی جریانات ارتجاعی در همة کشور های منطقه، بلکه بویژه با به رسمیت شناساندن گرونگانگیری، حمایت رسمی از گروه های شبه نظامی و حق کشتار به نام توهین به مقدسات. در جریان این شانتاژ دائمی از طرف رژیم آخوندی، کشورهای غربی برای حفظ منافع تجاری خود به گونه ای ضعیف عمل کرده و رژیم را به ادامة سیاست شانتاژ تشویق کردند. برای مثال به رغم حکم حکومتی برای سر به نیست کردن یک نویسندة انگلیسی، به روابط دیپلوماتیک بدون قید و شرط خود با این رژیم ادامه دادند. برای پس گرفتن خبرنگاران گروگان گرفته شده توسط عوامل نیابتی رژیم، به وی امتیازات کلان دادند. با عنوان اصلاحات سیاسی و تحت عنوان دیالوگ به داستان مبهمی به نام «گفتگوی تمدن ها» تن دادند. این به اصطلاح گفتگو به یک رژیم قرون وسطایی به عنوان یک «تمدن» رسمیت می بخشید، تمدنی که در آن، بر خلاف تمدن غرب، دست و پا بریدن به عنوان قانون و تمدن مشروع قلمداد می شد، گوئیا در فرهنگ ایران و ایرانی سنگسار و چشم از حدقه در آوردن اموری را یج بوده اند. به نام قانون روابط بین الملل، بزرگترین و رزمنده ترین گروه اپوزیسیون رژیم، یعنی مجاهدین خلق را، وارد فهرست گروه های تروریستی کردند و آنان را با این اتیکت مورد حمله و آزار قرار دادند. آری، بدینگونه بود که یک رژیم ویروس گونه، که تنها کارکرد آن بازتولید تروریستی خود با ارتزاق از سلول های زندة جامعه است، مجال بقا پیدا کرد.

به این دلیل است که امروز هر ایرانی ویروس آخوندی و ولایی را کشنده تر از ویروس کرونا ارزیابی می کند. در عمل نیز ورود و گسترش برق آسای این بیماری در ایران ناشی از کارکرد این ویروس آخوندی بوده است، و مردم این را بخوبی می دانند. درسی که ویروس کرونا در ایران به مردم می دهد این است که رژیم حتی در برابر مرگبارترین بلایای طبیعی هیچگونه بهایی برای جان ملت قائل نیست. این تجربه را مردم ایران در برابر فجایعی مانند زلزلة بم و یا سیل گستره در سال های اخیر و همچنین گسترش ریزگرد ها و خشک شدن دریاچه ها داشته اند. این بار در مقابل ویروس کرونا همان تجربه ابعادی سراسری به خود گرفته است و هستی میلیون ها ایرانی را تهدید می کند، نه تنها با کشتار ناشی از بیماری بلکه بویژه با در هم ریختن کسب و کار شکنندة مردم در ابعادی بزرگتر. خشمی که سال ها انباشته شده است، بدون شک اینک در نقطة انفجاری قرار دارد. به این ترتیب، در ورای ویروس کرونا در ایران، تغییری که در انتظار است بسیار فرا تر از رعایت نکات بهداشتی در اجتماعات و رفت و آمد و محل کار است. انچه انتظار می رود این است که در تاریخ جهان و پاندمی کرونا اینگونه ثبت شود که مردم ایران پس از چهل سال قرنطینه و یک مقاومت مستمر ویروس کرونا را تبدیل به اهرمی برای رهایی از ویروس آخوندی کردند. می گویند که عیسی جذامی ها را شفا می داد و امید به زندگی بهتر و والاتر را در محرومین زنده می کرد. شاید این داستان تعبیری بشود از سرنوشت مردم ایران که شفا از بیماری را در گام برداشتن برای رهایی از ستم باز می یابند. 

ارسال یک نظر

0 نظرات