برای کانونهای شورشی
در قوس پرواز شعلهها
بنگر پل زرین را
که رسم میشود
چون طرحی شگفت
از قعر شب تا ستیغ نور.
عطر سپید رزم
میپراکند اتمهای اراده را
در غبار سیاه زمان
و چشم باور بیدار میشود
بر قانون جهش از جبر کور.
کوچهها لبریزند
از حس گرم انفجار
و دستهای بلند عزم
پر میکشند از درخت فکر
تا بیاورند آتش پرومته را
به شهر شرار و شور.
نبض تاریخ در طغیان است.
میدود خون تند تکاپو
در رگهای اشتیاق به خیزش
و شهر یکسر
پلی میشود برای عبور
از خواب سرد خاک
به فصل سبز غرور.
ف. پویا
0 نظرات